هو الحی ....
هر کجا پای دل را میجستم به گنگی و لالی وشلی میزدند مرا.... متهمم نیز کردند.
ولی تا کجا وبه کجا واصلا چرا ایستادن روی هم؟
مگر برای فصل آمدیم ووصل را گم کرده ی خود میدانیم؟
حسن گمشو .... سگ در خونه ی او شو.... با تعهد؟ با تدبر؟
مگر در وادی مستی وراستی تدبر را جا پا هست؟ بابا بیخیال دیگه ناز کردنم حدی داره!
.
یه دلی دارم شاه نداره!
از خوشگلی تا نداره!
به کس کسونش نمیدم!
به همه کسونش نمیدم!
به اونی میدم که یک باشه!
پالون من پیش اون اصلس باشه!
شیطون بیاد با لشگرش!
شاید بدم شاید ندم!
آخدا نذار بدم ،بذار باشم پیشت....
التماس دعا ....
یامحمد وعلی
نوشته شده توسط حسن ازنور در یکشنبه 85/9/26 و ساعت 11:44 عصر |
نظرات دیگران()